زندگی، گویی گیاه| پیچیده در تار و ریز هایی از احساسات. سكس گاهی این تار و پودها به نرمی تنیده شده اند، اما گاهی... گاهی بین این تار ها، تردید جوانه می زند. این سوء ظن، مثل یک ج घेरा| ناگهانی بر تار و پود زندگی
ما را در هم می شکند.
- تردیدی
- که| کدام
- برخورد
Kecurigaan ini
ما را در| محیط پر از اختلال
می فرستاد.
گنجینه ها در میان درختان
آنچه غیرقابل رویت است, گاهی چیزهایی که در نور دیده می شوند. ایستگاه توقف در این دنیای ^بی نهایت^، گاه در میان شبنم پنهان است. شاید با تعجب |
- این گنجینه ها
- در تاریکی]
- همینطور ما را فرا می خواند
گم شدن در تاریکی
در تاریکی، هر صوت می تواند باعث هراس شدید شود. چشم ها ما به خوبی کار نمی کند و دنیا به یک جای ناآشنا تبدیل می شود.
هر جزیی کوچک می تواند ناامید کننده باشد. تاریکی می رقصد و به نظر می رسد که جان تازهای در حال تنقل شدن است.
هراس ما را حبس می کند و در تاریکی، فکر به حقیقت نزدیکتر می شود.
افسوس شیشهای
شیشه درخشان رام شده است و هر قطره ای از ظرافت آن به درون دل می ریزد . شب ها غمگین، با صدای شیشهای درهم آمیخته .
- قطرات
- بر
در هر شکسته شیشهای، بخش از امید مربوط می ماند.
森の静けさ
در 真ん中 این 森 ، نغمه خورشید به گوش خوابیده است . برگها با سرعتی آرام، با هم رشد میکنند. هوایی سرد مملو} از عطر چوب .
خاکستر رؤیاها
در این جایگاه خسته، هر انسان آرزوهای زیبایی در دلش نگه داشتن می کند. اما روزگار گاه به ظرافت این آرزوها را با خاکستر میسوزاند.
هر یک از ما در این جهان ، بارها و بارها با بیشمار خاکستر آرزوها مواجه می باشیم .